بدجوری هوس لبو کردم. نه از اینا که تو خونه درست میکنن. اونایی که کنار پیاده روی خیابونای تهرون میفروشن. اونایی که میذارن وسط اون سینیِ بزرگِ روی گاری دستی، توی یه مایع قرمز و جوشان و پر بخار. از اونا که قرمز قرمزه و داغه و ریشه هم نداره. اون لبویی که نمیخوای ببری خونه. همونجا داغ داغ فروشندش بذاره تو بشقاب و با چاقوی خودش قاچش کنه، با یه چنگال بده دستت تا بخوری.
هوس حلیم هم کردم. نه از این حلیم الکیا. حلیم گلپایگانیِ پل چوبی. نه که بگیری ببری خونه. نه. بری همونجا بشینی برات بریزه تو کاسهٔ استیل بیاره سر میز و مخلوط عطر دارچین و روغن داغ و حلیم تمام مشامتو پر کنه. تصویر شکر خیس از روغن، با پس زمینهی قهوهای دارچین و تراشههای گوشت و اون حاشیه حلیم در قاب کاسه و حس دسته قاشق در مشتم دهنمو پر آب میکنه.
وای که هوس چلو کبابِ لقمهٔ رستوران نویدِ خیابون آپادانا داره عصبیم میکنه. همونی که وقتی با حرص به گارسون میگی «دو سیخ کباب لقمه» میگه «اجازه بدین یکی بیارم اگه سیر نشدین چشم». اون انتظار کشنده. اوردن اشتها اورهای بی مصرف. نوشابه. استقبال چشمان نگرانت از هر گارسونِ ظرف بدست با این امید که «این یکی دیگه مال منه» . دست آخر بشقاب پلو و دیس کباب و گوجه میاد رو میزت. خدایا چی میشد این میز تحریر، میز چلوکبابی نوید بود و این کیبرد اون بشقاب پلو و این مانیتور دیس حاوی کباب لقمه.
خوب اگه همین حالا کنار اون گاری دستیِ لبویی داشتم لبو میخوردم چقدر کیف داشت؟
- خیلی.
اگه توی حلیمی گلپایگانی بودم و داشتم دو لپی حلیم میخوردم چقدر؟
- بازم خیلی.
اگه توی رستوران نوید.....
- اون هم خیلی.
خوب حالا هر کدوم از این کیف کردنا چقدر زمانش طول میکشه؟
- مممممم....خیلی کم. شاید تا لقمه دوم یا سوم.
----------------------------------------------------------------------------
این رو ننوشتم که بگم نباید دنبال ارضای هوسام باشم. فقط میخواستم به خودم بگم که:
- همیشه یادت باشه مدت لذت ارضای هر هوسی محدوده. اکثرا خیلی کوتاه. اگه یه موقع دنبال یه هوسی و میخوای هزینهشو با ارزشش مقایسه کنی این رو هم بیار توی حساب.
جواب خودم رو میدم:
- مگه کسی که دنبال یه هوسه حساب کتابم هم میکنه؟