Sunday, July 22, 2007

3C

- از دست این مشغله‌های کاری صاحبم شکایت دارم. اصلا چه معنی میده. بابا جان، یه وبلاگ خوندنی. چارتا خط نوشتنی، چیزی. خسته شدم از دست این صاحبم. خودخواهی‌هاش اصلا به من مجال فکر کردن هم نمیده. آی مَردم، من باید شکایتم رو پیش کی ببرم.

- چه‌خبرته بابا. شکایت چی؟ کشک چی؟ تو اگه وبلاگ خون و وبلاگ نویس بودی، می‌تمرگیدی پشت اون کامپیوتر و میخوندی و مینوشتی. کی جلوتو گرفته. اصلا بخاطر بازی گوشیای خودته. چرا گردن من میندازی.

- تو چی گفتی. بتمرگم. ها. بتمرگم. حرف دهنتو بفهم. من ناسلامتی بخش با فرهنگ و روشنفکر شخصیتتم. چطور جرات میکنی با من اینجوری حرف بزنی.

- هه هه. با فرهنگ. روشنفکر. همه اینا مال شکم سیره. اگه صبح تا شب جون نمی‌کندم و این شیکم رو سیر نمی‌کردم، این کُرکُریا رو نمیخوندی.

- تو همش فکر میکنی زندگی سیر کردن شیکمه. اصلا بقیه ابعادش برات اهمیت نداره. بابا توی این عمر کوتاه باید آدم دریچه چشمش رو، بروی چیزهایی بجز شغلش هم باز کنه.

- مثلا تو دریچه چشمت بروی همه چیز بازه؟ تو اصلا مشکلات بنزین و گرونی و اعدام‌ها و فساد اجتماعی و اقتصادی مملکت و حذف شدن تیم‌ملی از جام ملتهای آسیا و گرم شدن کره زمین رو میبینی؟

- پس چی؟ فکر کردی من مثل تو هستم که سرم رو کرده‌باشم توی لاکم و چیزی جز کارم و زندگی روزمره ر و نبینم.

- اگه راس میگی پس چرا هیچوقت در مورد این‌جور مسائل نمینویسی، سرکار روشنفکر؟

- چون.... خوب چون سبک نوشته‌هام به این موضوع‌ها نمیخوره. اینکه در موردشون نمینویسم دلیل این نیست که نسبت بهشون بی تفاوتم. تویی که تک بعدی هستی و فقط چسبیدی به کارت و سعی میکنی گلیم خودت رو از آب بیرون بکشی.

- تو فکر میکنی دنیا فقط با تفکر متفکرین داره راه میره. زندگی که تو دنبال معنیش تو کتابا میگردی، من دارم انجامش میدم. الکی هم منو متهم نکن. جوجه متفکر بی عمل!!

- به من میگی....................

............................................................................................
این یه واقعیته. انتقاد (Critisize) شکایت (Complain) و متهم کردن (Condemn) فقط ارتباطم رو با اونهایی که دوستشون دارم و میخوام در کنارشون باشم، ضعیف میکنه. دل‌کارنگی ( Dale Carnegie) درست میگه که باید این سه «C» رو از رفتارمون با اونهایی که میخوایم بطور دائم باهاشون در ارتباط خوبی باشیم، حذف کنیم. انتقاد، شکایت و اتهام هر کسی رو در موقعیت دفاعی قرار میده. اصلا هم مهم نیست که حق با کیه. مشکل بشه با انتقاد و شکایت و اتهام به ارتباط فی‌مابین رضایت بخشی رسید. مثل همین بحث بی نتیجه من و صاحبم. تهش چیزی جز دلخوری نیست.

Sunday, July 01, 2007

این و آن (۴)

آن: وقتی پیشش هستم احساس امنیت میکنم. چون مواظبمه.

این: وقتی پیشم هست احساس امنیت میکنم. چون مواظبشم.