Tuesday, March 18, 2008

اینجا اونجا نیست

اصلا حس و حالش نیست.

شاید برا این برفاست که هنوز با لجاجت همه زمینا رو پوشوندن.

شاید برا اینه که امشب که چهارشنبه‌سوری بود هیچ برنامه‌ای نداشتم. نه آتیش، نه ترقه و فشفشه. نه آجیل، نه قاشق زنی.

شاید برا اینه که توی محل کارم اکثر همکارام نمیدونن پس‌فردا سحر سالِ نو میاد.

نمیدونم.

شایدبرا اینکه خونه تکونی نکردم.

شاید برا اینه که هنوز لوازم هفت‌سین نخریدم.

شاید برا اینکه فردا باید برم سر کار، وقتی توی ایران همه تعطیلن و دارن تدارک تحویل سال رو میبینن.

شاید برا اینه که پس‌فردا هم باید برم سر کار، وقتی توی ایران همه دارن میرن عید‌دیدنی.

یا...........

یا شاید برا اینه که اون سالی که زمان بچه‌گی با هیجان منتظر تحویلش میشدم و عیدی میگرفتم فقط توی ایران نو میشه.

شاید برا اینه که اون سالی که برای نو شدنش تخم‌مرغ رنگ میکردم، مال خاکیه که هزاران کیلومتر ازش دورم.

برا اینه که اینجا ایران نیست.
-----------------------------------------------------------------------------

به بهانه‌ي پایان سال (پایان سال ۸۴)
دیدار (پایان سال ۸۵)