من درختای سبز رو میبینم، رزهای قرمز رو هم
میبینم که برای من و تو گل دادن.
و با خودم فکر میکنم که چه دنیای شگفتانگیزیه.
میبینم که برای من و تو گل دادن.
و با خودم فکر میکنم که چه دنیای شگفتانگیزیه.
من آسمونای آبی و ابرای سفید رو میبینم،
و روز روشن پر نعمت و شب تاریک روحانی رو میبینم،
و با خودم فکر میکنم که چه دنیای شگفتانگیزیه.
و روز روشن پر نعمت و شب تاریک روحانی رو میبینم،
و با خودم فکر میکنم که چه دنیای شگفتانگیزیه.
رنگای زیبای رنگینکمان در آسمان،
و چهرهُ ادمایی که رفت و آمد میکنن،
من دوستها رو میبینم که بههم دست میدن و احوال پرسی میکنن،
که در حقیقت دارن میگن که همدیگرو دوست دارن،
و چهرهُ ادمایی که رفت و آمد میکنن،
من دوستها رو میبینم که بههم دست میدن و احوال پرسی میکنن،
که در حقیقت دارن میگن که همدیگرو دوست دارن،
من گریه بچهها رو میشنوم و رشدشون رو میبینم،
اونا چیزایی رو یاد میگیرن که من هیچوقت یاد نخواهم گرفت،
و با خودم فکر میکنم که چه دنیای شگفتانگیزیه.
اونا چیزایی رو یاد میگیرن که من هیچوقت یاد نخواهم گرفت،
و با خودم فکر میکنم که چه دنیای شگفتانگیزیه.
-----------------------------------------------------------------------------------
این شعر خیلی خیلی سادهست. ولی از نظر من بسیار عمیقه. چیزای ساده دور برمون واقعا شگفتانگیزن. اگه ببینیمشون.
این هم لویس آرمسترانگ با اهنگ «چه دنیای شگفتانگیزی»
(لطفا قبل از کلیک کردن روی لینک You Tube، موسقی رو در پایین صفحه خاموش کنید. )