میخواستم بنویسم که ای کاش زندگی کلید Fast Forward داشت. ولی پشیمون شدم.
Friday, October 02, 2009
Sunday, August 02, 2009
Sunday, July 19, 2009
مردن و کشتن
اول آنها که میمیرند برای هدفشان.
دوم آنها که میکشند برای هدفشان.
دوم آنها که میکشند برای هدفشان.
سوم آنها که نه میمیرند و نه میکشند برای هدفشان.
چهارم آنها که میمیرند و میکشند برای هدفشان.
چهارم آنها که میمیرند و میکشند برای هدفشان.
دژخیمانِ دوم میکشند آزادگانِ اول را. سومیها به تماشا ایستادهاند.
آیا چاره در دست چهارمیهاست؟
Tuesday, April 21, 2009
آدم عادی
من از اون آدمایی هستم که توقع دارن دیگران برا خودشون بیشتر نخوان، یا منافع خودشون براشون مهمتر نباشه، و یا نظر خودشون براشون با اهمیتتر نباشه. من از اون آدمایی هستم که توقع ندارن دیگران اشتباهاتخودشون برا شون مهم نباشه ولی اشتباهات من رو گناه بدونن.
من جزو اکثریت آدمای عادی هستم که از آدمای عادی دیگه توقعات غیر عادی دارن.
Thursday, March 19, 2009
فردا سال دیگهست
دوست دارم برم تو خیابونای این شهر فریاد بزنم که:
آی مردم، فردا امسال نیست. فردا سال دیگهست. آخه چرا نمیفهمید؟
-----------------------------------------------------------------------------------------
سال نو به تمام دوستانی که به وبلاگم سر میزنن مبارک باشه.
Saturday, February 14, 2009
عشق
من دوست داشتن رو «میل به داشتن» معنی میکنم. من حاضرم هزینه داشتن چیزی رو که دوست دارم با چیزای دیگهای که دارم ولی کمتر دوستشون دارم پرداخت کنم.
من ممکنه هزینه چیزی رو که دوست دارم نتونم پرداخت کنم، چون یا دارایی به ارزش اون چیز ندارم و یا بابت داشتنش، چیزهای با ارزشتری رو از دست میدم. پس مجبورم از داشتنش صرف نظر کنم.
عشق «میل به داشتن» چیزیه که حاضرم برای داشتنش تمام چیزهای دیگهای رو که دارم هزینه کنم. عشق «میل به داشتن» چیزیه که از مجموع تمام چیزایی که دارم برام با ارزشتره.
عشق «میل به داشتن» چیزیه که میخوام زندگیم رو تا انتها با اون برقصم.
Wednesday, January 28, 2009
خودخواهی
شکی ندارم که خودخواهی، تنها فرمانده رفتارهای منه. از ساده ترین اونها که نفس کشیدنه تا رفتارهای پیچیده اجتماعی و حرفهای. خودخواهیه که من رو به سمت حسادت، سخاوت، بزدلی، شجاعت و سایر ارزشها و ضد ازرشها میبره. تمام محبتها، کینهها، عشقها و نفرتها، همه و همه ریشه در خودخواهی من دارن. تمام اینها، رفتارهاییند که من برای شادی، امنیت، لذت و در کل، بقای بیشتر خودم انجام میدم.
اما نکته مهم اینه که باید قبول کنم که سایرین هم به اندازهُ من خودخواهند. آیا این بنظر بدیهی نیست؟
Sunday, January 04, 2009
ابتدا و انتها
من هم مثل اکثر آدما صبح تا شب دارم بیشتر وقتم رو به گذشته و آینده نزدیک به حال فکر میکنم. بعضی وقتا از زمان حال بیشتر فاصله میگیرم و گاهی به ابتدا و انتهاش میرسم. ابتدا و انتهای زمان خودم. و باز مثل اکثر آدما خیلی زود خودم رو از شر اون فکر خلاص میکنم.
ولی گاهی مثل الان، نمیتونم از اون فکر فرار کنم. تفکر به ابتدا و انتها، بخصوص انتها، واقعا ملال آوره. تفکر بینتیجهای که با هیچ منطقی نمیشه از تلخیش کاست. تفکری که حاصلش یک احساس پوچی دیوانه کنندست. موندن در این وضعیت یه چیزی شبیه قرار گرفتن یک مکانیزم لنگ و لغزنده (Slider Crank) در نقاط مرگشه .نقاط مرگ این مکانیزم، نقاط ابتدا و انتهای حرکت لغزندهی اونه. اگر اینرسی اون مکانیزم کافی باشه، براحتی از نقاط مرگش عبور میکنه. وگرنه از حرکت میایسته.
فکر به ابتدا و انتهای خودم، نقاط مرگ تفکر من هستند. موقعی خلاصی از دستش آسونه که اینرسی زندگی کافی باشه.
به هر حال، این هم یکی از واقعیات تلخ زندگیه که من هم مثل اکثر آدما میل دارم چششمام رو به روشون ببندم، تا؟!!
ولی گاهی مثل الان، نمیتونم از اون فکر فرار کنم. تفکر به ابتدا و انتها، بخصوص انتها، واقعا ملال آوره. تفکر بینتیجهای که با هیچ منطقی نمیشه از تلخیش کاست. تفکری که حاصلش یک احساس پوچی دیوانه کنندست. موندن در این وضعیت یه چیزی شبیه قرار گرفتن یک مکانیزم لنگ و لغزنده (Slider Crank) در نقاط مرگشه .نقاط مرگ این مکانیزم، نقاط ابتدا و انتهای حرکت لغزندهی اونه. اگر اینرسی اون مکانیزم کافی باشه، براحتی از نقاط مرگش عبور میکنه. وگرنه از حرکت میایسته.
فکر به ابتدا و انتهای خودم، نقاط مرگ تفکر من هستند. موقعی خلاصی از دستش آسونه که اینرسی زندگی کافی باشه.
به هر حال، این هم یکی از واقعیات تلخ زندگیه که من هم مثل اکثر آدما میل دارم چششمام رو به روشون ببندم، تا؟!!
Subscribe to:
Posts (Atom)