Thursday, September 21, 2006

پائیز

چند روز پیش چشمم افتاد به چنتا درخت که بخشی از برگاشون زرد شده بودن. البته به اصطلاح زرد. زرد و نارنجی قاطی بود. این یعنی پائیز داره میاد.

زمان دبستان از مدرسه بدم میومد. واضح تر بگم متنفر بودم. توی دوران راهنمایی و دبیرستان نفرتم فروکش کرد ولی هیچوقت نبود که اشتیاقی به مدرسه و حتی دانشگاه داشته باشم. ولی این احساس بد رو هرگز به پائیز گره نزدم. همیشه پائیز رو دوست داشتم. شاید بتونم بگم اونقدر دوستش داشتم که شروع مدرسه از شدت علاقم به این فصل کم نمیکرد. همیشه پائپز آرومم کرده. هوای ابری و بارونای کم صدا و طولانیش نه تنها افسردم نکرده و نمیکنه، بلکه یه‌جورایی باعث شادی که نه، ولی موجب آرامشم میشه. توی این منطقه از دنیا هم که زندگی میکنم پائیزهای دیدنیی داره. حدود یه ماه دیگه چشم بسختی از پس اون همه رنگ بر میاد. مخلوط در هم و حیرت آوری از رنگای گرم قرمز و نارنجی و زرد زمین و زمان رو پر میکنه. اولین پاپیزی که اینجا اومده بودم همش میترسیدم موقع رانندگی هواسم پرت شه و تصادف کنم. جون میده برا عکاسی. خلاصه قراره بزودی پاپیز توی همچین لباسی باز دلبری کنه.

اما اون روزی که اون چنتا درخت نیمه پاپیزی نوید اومدن فصل محبوبم رو بهم دادن، رفتم تو این فکر که ای کاش پائیز زندگیم به قشنگیه پائیز اینجا باشه. توی این فکر بودم که علت زیباپیه پائیز اینجا، زیادی و تنوع درختاشه. حال آیا اگه منم تو زندگیم درختای زیاد و جورواجور بکارم، پائیزش به این قشنگی میشه؟ یکم بیشتر که تو بحر این تشابه سازی رفتم دیدم نه اصلا نمیتونم اسم اواخر عمرمو بزارم پائیز. شاید قشنگی پائیز برا اینکه آخر خط نیست. بیشتر شبیه آرامش و رخوت قبل از خوابه. خوابی که بعدش دوباره بیداریه. قبول دارم که باید جوری زندگی کرد که اگه پیر شم و به پشت سرم نگا کنم از عمر رفته راضی باشم. ولی هرچی فکر کردم نشد پیری رو به پاپیز تشبیه کنم. به خودم گفتم: بابا بیخیال ترخدا. تو هم گیر میدیا. سر جدت بذا با این پائیز حال کنیم.

No comments: