یادم میاد مدتها پیش دوستی داشتم که سالها شغلی داشت که مجبور بود هر یکی دو هفته یک بار سوار هواپیما بشه. یه بار که همسفرش بودم، دیدم موقعی که هواپیما بلند شد چیزی روی کارت پروازش نوشت. پرسیدم که چی داره مینویسه. گفت که از همون اوایلی که سفرهای هوایی بخشی از زندگیش شده تاریخ، شماره پرواز و زمان بلند شدن هواپیما از زمین رو روی کارت پروازش مینویسه و اونها رو نگه میداره. بعد از اون تا چند سال ندیدمش و وقتی یه روز اتفاقی همدیگرو ملاقات کردیم ضمن احوال پرسی متوجه شدم هنوز همون شغل سابقش رو داره. پرسیدم آیا هنوز کارت پروازاش رو نگه میداره و گفت آره. پرسیدم که واسهچی این کار رو میکنه. گفت نمیدونم. شاید یه عادته. تا حالا این کار رو کردم و حیفه ادامش ندم. تعجبم رو بروش نیاوردم، ولی با خودم گفتم عجب قیدی برای خودش ساخته.
راستی قید چیه؟ بی رودرواسی قید محدود کننده آزادیه.
اعضا و اتصالات اسکلت یک ساختمون قیدهایی هستند که از واژگون شدن یا کلا حرکت اون جلوگیری ميکنن. خاک اطراف ریشه یک درخت اون رو مقید به سکون میکنه. جاذبهُ خورشید زمین رو مقید میکنه مستقیم حرکت نکنه و دور خورشید بگرده. پیستون توسط سیلندر مقید میشه که فقط یک حرکت رفت و برگشتی انجام بده. قطارها مقید به حرکت در طول ریلشون هستند. حکومت اسلامی زنها رو مقید به داشتن حجاب میکنه. فشار خون بالا مریض رو مقید به رژیم غذایی میکنه. قوانین راهنمایی، رانندها رو مقید میکنه که موقع قرمز بودن چراغ از تقاطع عبور نکنند. مدرسه دانشآموز رو مقید به خوندن درسایی میکنه که شاید دوست نداشتهباشه. مذهب برای عاقبت به خیر شدن، مومنین رو مقید به شکر خدا و بهجا اوردن نماز میکنه. بعضی پدر مادرها بچههارو مقید میکنن زود بخوابند. بعضیا برای سلامتیشون، خودشون رو مقید میکنن صبح زود ده دقیقه نرمش کنن. میل به زندگی آدم رو مقید میکنه که نفس بکشه، آب و غذا بخوره و از طبقه ۴۵ یه ساختمون پایین نپره. برای بهرهمند شدن از امنیت اجتماعی باید مقید به قوانین و اخلاقیات اون اجتماع بود. سرما آدم رو مقید به پوشیدن لباس ضخیم میکنه و تغییر فصل بعضی پرندهها رو مقید به مهاجرت. یکی هم از روی عادت خودش رو مقید به ثبت زمان بلند شدن هواپیما روی کارت پرواز میکنه.
شکی نیست که برداشتن یک قید از یک سیستم، ابتدا باعث آزادی بیشتری براش میشه. اما این آزادی همیشه تا ابد ادامه پیدا نمیکنه و بیشتر وقتا اون سیسیتم در شرایط جدیدی مقید میشه . مثلا اگر جاذبه بین زمین و خورشید از بین بره و زمین از قید خورشید رها بشه، زمین تا کجا میتونه مستقیم به حرکتش ادامه بده؟ تا انتهای دنیا؟ بعید به نظر میرسه. اون اونقدر سرگردون میره تا بالاخره اگه توی یه سیاهچال سقوط نکنه، گیر یه ستاره دیگه میافته و مقید به جاذبه اون میشه و دورش میچرخه. اگه خاک اطراف یه درخت رو بکنیم و دور ریشهش رو خالی کنیم، درخت واژگون میشه. انقلابها قیدهای قدیمی رو بر میدارن و خیلی وقتا قیدهای جدید و بیشتری ایجاد میکنن. حذف قیدِ حجاب خیلیها رو مقید به آراستن مو و تناسب اندام میکنه. منظورم اینه که همیشه برداشتن قید یا قیدها باعث آزادی نمیشه، بلکه باعث مقید شدن به شرایط جدیدی میشه که شاید از اول پیشبینی نمیکردیم.
اما اگه یه سیستم به اندازه کافی پایدار باشه، مثل این میز تحریر من، اضافه کردن قید بیشتر، مثلا ششتا پایه دیگه، براش ضرورتی نداره. این قید نه تنها کارآیی این میز تحریر رو اضافه نمیکنه، بلکه مشکل هم بوجود میاره و مزاحم نشستنم پشت میز میشن.
یعنی قبول دارم که بسیاری از قیدها حیاتین. اما بعضی از اونا اصلا ضروری نیستند و فقط دست و پا گیرن. نباید اجازه بدم هیچ قید بیموردی زندگی محدودم رو محدودتر کنه. باید هر چند وقت نتایج قیدهایی رو که اختیارشون دست خودم هست رو برسی کنم. اگه فقط زمان و مکان زندگیم رو اشغال کردن و خاصیتی ندارن، باید حذفشون کنم.