Saturday, February 10, 2007

این و آن (۲)

این: از تو متفرم.

آن: چرا؟ گناه من چیه؟ من فقط دوستت دارم. جز تو کسی رو ندارم. تو، تو اِی آفتاب روزگار تار من.

این: از من دور شو. من رو تنها بذار. تو هم یکی از اونایی. همتون مثل هم‌ید.

آن: خودت رو از من نگیر. انتقام ظلمی رو که دیگران به تو کردن از من نگیر.

این: میگم از من دور شو. تو هم یکی مثل تمام اونهایی. بمیییییییییییییییییییییییییییییییییر

آن مُرد و این ماند. در دنیایی بی آن. آن، که متفاوت بود با آنهای دیگر. و تفاوتش در عشقِ به «این» بود. آن مُرد و عشق به این هم مُرد. چه راحت معشوقهایِ عشق نشناس، عاشق را میکشند. «این» «آن» را لایق عشق نمیدانست؟ به دنبال چه میگردد «این»؟ شاید یک معشوق. معشوقی لایق عشق. اما شاید معشوق لایق، «این» را لایق عشق نداند.
............................................................................................................

پرستوهای کابل اثری عمیق در من گذاشت. ياسمينه خضراء در سه چهارم اول کتابش حسی تلخ از زندگی در کابل طالبان زده رو در خوانندش ایجاد و در ربع آخر طوفانی از عاشق کُشی بپا میکنه، تلخ تر از تلخی اول.

مرگ عشق و عاشق به دست معشوق داستان جدیدی نیست. ولی هیچوقت هم از تلخیش کم نمیشه. اونقدر تلخ که طالبان هم تلخترش نمیتونه بکنه.

No comments: